برخی برای اینکه آیین زرتشت را در معرض توجیه قرار داده و آموزه های آن را در حد قابل قبول قرار دهد کلمه «نور» را که در قران از آن به بزرگی یاد شده با کلمه آتش که از سوی زرتشتیان تقدیس می شود تشبیه می کنند. در حالی که بین نوری که در قران مطرح شده و آتشی که زرتشتیان آن را تقدیس می کنند ربطی وجود ندارد.
« نور» عبارت از چيزى است كه اجسام را قابل دید می کند، ولى خود نور براى ما به نفس ذاتش مكشوف و هويدا است و چيز ديگرى آن را ظاهر نمىكند. پس نور عبارت است از چيزى كه ظاهر بالذات و مظهر غير است، و اجسام قابل ديدن را ظاهر مي گرداند.
اين اولين معنايى است كه كلمه نور را براى آن وضع كردند و بعدا به نحو استعاره يا حقيقت ثانوى به طور كلى در هر چيزى كه محسوسات را مكشوف مىسازد استعمال نموده اند، در نتيجه خود حواس ظاهر ما را نيز نور يا داراى نور كه محسوسات به آن ظاهر مىگردد خوانده اند، مانند حس سامعه و شامه و ذائقه و لامسه و سپس از اين هم عمومى ترش كرده شامل غير محسوسش هم نمودند، در نتيجه عقل را نورى خواندند كه معقولات را ظاهر مىكند، و همه اين اطلاقات با تحليلى در معناى نور است، و در نتیجه معنايش عبارت می شود از ظاهر بنفسه و مظهر غير.[۱]
نوري كه در آيات متعدد قرآن آمده در همه آنها اين معناي نور وجود دارد. يعني در هر مورد خاصي كه استفاده شده معناي ظاهر بنفس و مظهر غير در آن ملحوظ مي باشد. ما در اينجا برخي از اين آيات را كه كلمه «نور» در آنها استعمال شده ذكر نموده و به معناي آن اشاره ميكنيم.
۱. در يكي از آيات قرآن «نور» بر خداوند اطلاق شده و مي فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَّا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكاَدُ زَيْتهَا يُضىِءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلىَ نُورٍ يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىَءٍ عَلِيمٌ»[۲]؛ خدا نور آسمانها و زمين است. مثَل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگينهاى و آن آبگينه چون ستارهاى درخشنده. از روغن درخت پربركت زيتون كه نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسيده باشد. نورى افزون بر نور ديگر. خدا هر كس را كه بخواهد بدان نور راه مىنمايد و براى مردم مثَلها مىآورد، زيرا بر هر چيزى آگاه است.
اين آيه شريفه اين حقيقت را به اين بيان ارائه داده كه خداى تعالى داراى نورى است عمومى، كه با آن آسمان و زمين نورانى شده، و در نتيجه به وسيله آن نور، در عالم وجود، حقايقى ظهور نموده كه ظاهر نبود. و بايد هم اين چنين باشد، چون ظهور هر چيز اگر به وسيله چيز ديگرى باشد بايد آن وسيله خودش به خودى خود ظاهر باشد، تا ديگران را ظهور دهد، و تنها چيزى كه در عالم به ذات خود ظاهر و براى غير خود مظهر باشد همان نور است.
پس خداى تعالى نورى است كه آسمان ها و زمين با اشراق او بر آنها ظهور يافته اند، هم چنان كه انوار حسى نيز اين طورند، يعنى خود آن ها ظاهرند و با تابيدن به اجسام ظلمانى و كدر، آنها را روشن مىكنند، با اين تفاوت كه ظهور اشياء به نور الهى عين وجود يافتن آنها است، ولى ظهور اجسام كثيف به وسيله انوار حسى غير از اصل وجود آنها است.
و چون وجود و هستى هر چيزى باعث ظهور آن چيز براى ديگران است، مصداق تام نور است، و از سوى ديگر چون موجودات امكانى، وجودشان به ايجاد خداى تعالى است، پس خداى تعالى كاملترين مصداق نور است، او است كه ظاهر بالذات و مظهر ما سواى خويش است، و هر موجودى به وسيله او ظهور مىيابد و موجود مىشود.
پس خداى سبحان نورى است كه به وسيله او آسمان ها و زمين ظهور يافته اند، اين است مراد جمله «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،
از اينجا استفاده مىشود كه خداى تعالى براى هيچ موجودى مجهول نيست، چون ظهور تمامى اشياء براى خود و يا براى غير، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چيزى را اظهار نمىكرد و هستى نمىبخشيد ظهورى نمىيافت. پس قبل از هر چيز ظاهر بالذات خدا است.
۲. نور در آيات قرآن به معناي معرفت و هدايت خاص نيز آمده است كه در ادامه همين آيه «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ» نور خدا را توصيف مىكند، با توجه به اينكه كلمه« نور» را اضافه به ضمير خدا كرده، و فرموده «نور او» يعني«نورى كه مال اوست» دليل بر اين است كه مراد وصف آن نور كه خود خداست نيست، بلكه مراد وصف آن نورى است كه خدا آن را افاضه مىكند، البته باز مراد از آن، نور عامى كه افاضه اش كرده، و به وسيله آن هر چيزى ظهور يافته و عبارت است از وجودى كه هر چيزى به آن وصف مىگردد نيست به دليل اينكه بعد از تتميم مَثل فوق، فرموده: «خدا هر كه را بخواهد به سوى نور خود هدايت مىكند» و اگر مقصود «وجود» بود كه همه موجودات به آن رسيدهاند، ديگر به موجود خاصى اختصاص نداشت، بلكه مراد از آن نور، نورى است خاص كه خداى تعالى آن را تنها به مؤمنين اختصاص داده و آن به طورى كه از كلام استفاده مى شود حقيقت ايمان است. هم چنان كه در ساير موارد قرآن كريم مى بينيم خداى سبحان اين نور خاص را به خود نسبت داده، مثلا فرموده:«يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»[۳]؛ مىخواهند نور خداى را با دهن هايشان خاموش كنند، ولى خدا نور خود را تمام و تكميل خواهد كرد.
و نيز فرموده: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»[۴]؛ آيا كسى كه مرده بود، و ما او را زنده كرديم، و برايش نورى قرار داديم، كه با آن نور در ميان مردم مشى مىكند، مثلش مثل كسى است كه در ظلمتهايى باشد كه از آن بيرون شدنى نباشد.
و نيز فرموده:« يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»[۵]؛ تا به شما دو برابر از رحمت خود دهد، و براى شما نورى قرار دهد كه با آن زندگى كنيد. و نيز فرموده: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»[۶]؛ آيا كسى كه خدا سينهاش را براى پذيرفتن اسلام استعداد و وسعت داده، و در نتيجه داراى نورى از پروردگارش شده.
و اين نور همان نور ايمان و معرفت است كه گفتيم خداوند به مؤمنين اختصاص داده تا در راه به سوى پروردگارشان از آن استفاده كنند.
پس در ادامه آيه نور و نيز آياتي كه ذكر گرديد نور به معناي معرفت و هدايت آمده كه تنها مؤمنين با آن روشن مىشوند، و به وسيله آن به سوى اعمال صالح راه مىيابند و به وسيله آن دلها و ديدههاى مؤمنين در روزى كه دلها و ديدهها زير و رو مىشود، به آن روشن مىگردد، و در نتيجه به سوى سعادت جاودانه خود هدايت مىشوند، و آنچه در دنيا برايشان غيب بود در آن روز برايشان عيان مىشود.[۷]
۳. در قرآن كريم بر آيات تورات و انجيل (البته تورات و انجيل اصلي نه تورات و انجيل موجود و تحريف شده) و قرآن نيز نور اطلاق شده است و اين به خاطر اينست كهكتابهاي الهي و قرآن كريم نور هستند كه باعث هدايت انسانها مي شوند.
در مورد آيات تورات مي فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ»[۸]؛ ما تورات را كه در آن هدايت و روشنايى است، نازل كرديم. پيامبرانى كه تسليم فرمان بودند بنا بر آن براى يهود حكم كردند و نيز خداشناسان و دانشمندان كه به حفظ كتاب خدا مأمور بودند و بر آن گواهى دادند.
در باره آيات انجيل مي فرمايد: «وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقين»[۹] ؛ و از پى آن ها عيسى پسر مريم را فرستاديم كه تصديقكننده توراتى بود كه پيش از او فرستاده بوديم و انجيل را كه تصديقكننده تورات پيش از او بود به او داديم كه در آن هدايت و روشنايى بود و براى پرهيزگاران هدايت و موعظهاى.
در باره قرآن مي فرمايد: « یا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبين»[۱۰]؛ اى اهل كتاب، پيامبر ما نزد شما آمد تا بسيارى از كتاب خدا را كه پنهان مى داشتيد برايتان بيان كند و از بسيارى درگذرد، و از جانب خدا نورى و كتابى صريح و آشكار بر شما نازل شده است. و نيز مي فرمايد: « يَأَايهُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا»[۱۱]؛ اى مردم، از جانب پروردگارتان بر شما حجتى آمد و براى شما نورى آشكار نازل كردهايم.
از مطالب بالا روشن شد كه نور در قرآن معاني بسيار بلندي دارد و هرگز با آتشي كه در دين زرتشت تقديس مي شود قابل مقايسه نيست.
پی نوشت ها
[۱] . ترجمه الميزان، ج۱۵، ص: ۱۷۰.
[۲] . نور/ ۳۵.
[۳] . صف، آيه ۸.
[۴] . انعام، آيه ۱۲۲.
[۵] . حديد، آيه ۲۸.
[۶] . زمر، آيه ۲۲.
[۷] . رك: ترجمه الميزان،ج۱۵، ص۱۶۸.
[۸] . مائده/۴۴.
[۹] . مائده / ۴۶.
[۱۰] . مائده / ۱۵.
[۱۱] . نساء/ ۱۴۷.